روانشناسی: چرا مرغ بعضی ها یک پا دارد؟

روانشناسی: چرا مرغ بعضی ها یک پا دارد؟

انتشار در: مقالات تاریخ ایجاد: 2019-10-14 بازدید: 718

بازرگانی می خواست نظر قاضی شهر را به نفع خود تغییر دهد. از این رو مرغی پخته را به نوکرش داد و گفت که آن را برای قاضی ببرد...

بوی مرغ پخته، نوکر گرسنه را به هوس انداخت. گوشه ای نشست و یکی از پاهای مرغ را کند و خورد. سپس با خود گفت: اگر قاضی از من پرسید پای مرغ چه شده، می گویم مرغ های محله ما یک پا دارند. نوکر مرغ را به خانه قاضی برد. قاضی به او گفت: پس یک پای دیگر مرغ کجاست؟ نوکر گفت: سرورم مرغ های ما یک پا دارند. قاضی دستور داد تا نوکر را کتک بزنند تا به حقیقت اعتراف کند. نوکر کتک می خورد و می گفت: مرغ یک پا دارد. سرانجام قاضی تسلیم حرف او شد و با خود گفت: شاید راست می گوید و مرغ های محله شان واقعاً یک پا دارند.

 

ذهنیات (دنیای درون) فرد متعصب و لجوج بسیار سخت و مقاوم است به صورتی که در برابر هرگونه تغییر مقاومت می کند. انسان متعصب به سه طریق در برابر حقایق مقاومت می کند و در ذهنیات خود تحول ایجاد نمی کند.

1. ندیدن حقایق موجود در دنیای بیرون

اگر از کسی متنفر باشید نمی توانید هیچ خیری در او ببینید. در ذهن شما این ذهنیت است: او فرد بی ارزش و ملعونی است. حقیقت این است که در دنیای بیرون فردی زندگی می کند که نکات مثبت شخصیتی دارد، اما ذهنیت شما این است که او سراپا تقصیر است. دنیای درون شما با دنیای بیرون مغایر است. شما نمی توانید نکات مثبت شخصیت او را ببینید.

یکی از ذهنیت های نوزده گانه شخصیتی ((نقص و شرم)) است. فرد باور دارد که دوست داشتنی و با ارزش نیست. این ذهنیتی است که فرد به خود دارد. این ذهنیت باعث حذف و سانسور تمام واقعیات خلاف خود می شود. فرد چشم دیدن احترام گذاشتن دیگران را به خود ندارد. او متوجه کسانی که او را دوست دارند و محبت هایشان نمی شود. زیرا مهرورزی ها خلاف تصورات درونی است. باورها، حقایق درونی است.

2. دیدن چیزهایی که وجود خارجی ندارد

سراب، خیال و تصویر آب یا آبادی یا واحه ای است که در بیابان به چشم شخص می آید. ذهن ضمن انکار واقعیات، دست به خلق و ترسیم اموری می زند که وجود عینی ندارد. خود شیفته صفات مثبت و مزایایی در خود می بیند که وجود خارجی ندارند.

3. تفسیر نادرست رویدادها

ذهنیت ها باعث می شوند ما اتفاقات و اوضاع بیرونی را بر اساس دنیای درونی خود تحلیل کنیم و به آن ها معنی دهیم. مثلاً اگر عاشق کسی باشیم خطاهای او را غیر عمد تفسیر می کنیم. اما اگر از کسی متنفر باشیم خطاهایش را عمدی و نابخشودنی می دانیم.

کسی که دچار ذهنیت بدبینی و سوء‌ظن است، بی منظورترین سخنان دوستش را دست انداختن و مسخره کردن عمدی معنی می کند.

 

خلاصه و نتیجه گیری

ذهنیت ها، نقش‌هایی هستند که ما از طریق آن ها به زندگی، خودمان و هستی می نگریم. آن ها باعث می شوند چیزهایی را که وجود دارند، نبینیم. چیزهایی را که وجود ندارند، ببینیم و تفسیرهای غلط و خلاف واقع از اتفاقات و وقایع، ارائه دهیم. با این اوصاف یکی از مهم ترین اولویت های زندگی کشف و از بین بردن ذهنیت های غلط و ناکارآمد است. ذهنیت هایی که فعالیت‌ها، ارتباطات و عواطف مثبت را مختل می کند و اجازه نمی دهد از خشنودی عمیق و حس کامیابی و رضایت درونی بهره‌مند شویم.

برای اولین بار در تاریخ و بعد از سال‌ها تحقیق و پژوهش، این فرصت در اختیار ما قرار گرفته که تمامی ذهنیت‌های ناسالم شخصیتی را به دقیق ترین شکل ممکن، فهرست شده بیابیم. قبل از تشریح این الگوهای نوزده گانه به دو سوال پاسخ می دهم: ریشه شکل گیری این الگوهای ناسالم کجاست؟ و انسان ها چه پاسخ های ناکارآمدی به این ذهنیت ها می دهند؟

 

منبع : کتاب الماس های خود باوری نوشته مسعود لعلی، نشر بهار سبز