شعر، خوردن. شعر، نوشیدن. شعر، بوییدن. شعر، گریستن. شعر، خندیدن. شعر، خوابیدن. و شعر، نفس کشیدن – تنها کسب و کار من است.

ابریشم ما در آتش است و دُهُل، دهان‌دریده‌ترین.

پاپوش به پای جن دوختیم و کلاه کاغذی بر سر گذاشتیم

و گدای در جهنم شدیم.

ابریشم ما در آتش است و مایه‌ی کارمان دیگر آفتاب نیست.

هرگز آفتاب نبوده است.

تمام جمعه‌ها، پیاز خوردیم.

یادمان نبود که جمعه، نباید پیاز خورد.

که پیاز جمعه، قدغن است.

که فرشته بر سر آدم نمی‌نشیند.

پیازهای جمعه.

از جمعه‌های پیاز تا جبهه‌های پیاز.

زخم شتر بر خر است. ترکی شکر است و فارسی هنر است.

هنر است؟

ابریشم ما در آتش است. ما همچنان بی‌ملاحظه تنهاییم!

با این همه ستاره‌ی آشفته، حیاط‌خلوت خانه؛ هنوز تاریک است.

درختان پارک شهر، برای کنسرت بدآوازترین‌مان دیگر پیرند.

و شاعران،

از غزل افتاده‌اند…

کتاب
سال نشر 1398
قطع رقعی
تعداد صفحات 343 صفحه
نوع جلد شومیز
نویسنده/ نویسندگان شهریار قنبری
ناشر نشر نگاه
شابک 978-600-376-248-0
موضوع ترانه و شعر

نوشتن نظر

توجه: HTML ترجمه نمي شود!

رتبه: بد خوب

کد را در کادر زير وارد کنيد:

پر فروش ترین ها
بیشترین بازدید
آخرین محصولات
ویژه ها