کتاب پایان روز اثر محمد حسین محمدی داستان کوتاهی است که توسط نشر چشمه روانه بازار شده است.

رمان کوتاهی است در ۱۲۸ صفحه (البته با واژه‌نامه). می‌توان گفت پایان روز کتاب سوم از سه‌گانه‌ی «از یاد رفتن» است. کتاب نخست همان رمان کوتاه «از یاد رفتن»، سپس رمان «ناشاد» که نخست در کابل منتشر شد و در ایران با نام «سیاسر» منتشر شده است و اکنون «پایان روز». این رمان نیز همانند‌ دو‌ رمان پیشین در یک روز می‌گذرد. اَیا در تهران است و بوبو (مادر اَیا) در شهر مزارشریف. داستان به طور موازی پیش می‌رود. شخصیت‌های دو رمان پیشینم نیز در این رمان حضور دارند.»
بخشی از متن به انتخاب نویسنده در معرفی کتابش: «اَیا چشم‌هایش را که باز می‌کند، برای ‌لحظه‌یی شک می‌کند که در مزار است یا تهران. همه جا آرام است. فکر می‌‌کند در مزار، در خانه‌ی پدر‌ی‌اش، اگر بیدار شده باشد، وقتی از اتاق برآید، حتمی آفتاب روی حویلی را پر کرده است و بوبویش را خواهد دید که باز از صبح وقت، در حویلی‌شان شور می‌خورد. به ماکیان‌هایش دانه می‌دهد. گاوش را می‌دوشد و... و به گفته‌ی خودش روزش را در حویلی گم می‌کند. اَیا همان‌طور که تخته‌به‌پشت بر جایش دراز کشیده است، رویش را به چپ دَور می‌دهد و به طرف کلکین می‌بیند که نور صبحگاهی از ‌شیشه‌های چَتَل بالایی‌اش که با کاغذ کاهی روزنامه پوشانده نشده‌اند، به درون می‌تابد. مگر هوای اتاق دَم‌کرده و پر از دود سگرت است. و به یاد می‌آورد این‌‌جا تهران است؛ تهران و این اتاق سه در چهار مجردی‌شان که همیشه بوی سگرت می‌دهد؛ ‌در حویلی‌یی با اتاق‌های کرایی برای مجردها‌، در کوچه‌یی تنگ و باریک که رنگ آفتاب را هیچ نمی‌بیند.
چشم‌هایش را با دست می‌مالد و بر جایش می‌نشیند. پتوی پلنگ‌چاپ ایرانی روی پای‌هایش جمع می‌شود. زیرپیراهنی سفید قل‌لُچ‌ در جانش زرد و چِرک به نظر می‌رسد. دست می‌کشد بر صورتش. ریش چند روزه‌اش بر کف دست و انگشت‌هایش می‌خلد. بعد دست می‌کشد بر موی‌های درشت و به نسبت درازش. احساس می‌کند پوست سرش می‌خارد. کلک‌هایش را می‌برد ‌بین موی‌هایش و سرش را می‌خاراند.»

کتاب
سال نشر 1397
قطع رقعی
تعداد صفحات 125 صفحه
نوع جلد شومیز
نویسنده/ نویسندگان محمد حسین محمدی
ناشر نشر چشمه
موضوع داستان ایرانی

نوشتن نظر

توجه: HTML ترجمه نمي شود!

رتبه: بد خوب

کد را در کادر زير وارد کنيد:

پر فروش ترین ها
بیشترین بازدید
آخرین محصولات
ویژه ها