بخشی از کتاب:

«به شهر نگاه می‌کنم. هم‌چنان که منتظر ایلیا نشسته‌ام. نمی‌دانم چرا صدای بمی در گوش‌م زمزمه‌ می‌کند که «آخ اگه بارون بزنه ...». به شهر نگاه می‌کنم. پرهیبی خاکستری از اشکالی نامنظم. سیخ‌هایی که جا و بی‌جا به سوی آسمان نشانه رفته‌اند. با خودم فکر می‌کنم اگر همین الان زلزله بیاید... شهر چه خواهد شد... کجا روی کجا خواهد ریخت. تاب‌ها چه‌گونه خواهند افتاد و استخرها چه‌گونه موج خواهند خورد. شیشه‌های آکواریوم‌ها چه‌گونه می‌شکنند و آیا ماهی‌ها باز هم یو خواهند گفت...

شهر اگر فرو بریزد، علا چه خواهد شد. ما چه تصویر مهیبی خواهیم دید از این زاویه... راستی ما می‌مانیم یا نه. من و ایلیا و چوپان...

«آخ اگه بارون بزنه...»

این به‌تر است از زلزله... سیل یا باران... هرچه باشد به‌تر است از زلزله... منتظرم. دیر کرده‌اند...»

کتاب
سال نشر 1396
قطع رقعی
تعداد صفحات 200 صفحه
نوع جلد شومیز
نویسنده/ نویسندگان رضا امیرخانی
ناشر نشر افق
نوبت چاپ اول
شابک 4-832-369-964-978
موضوع رمان فارسی

نوشتن نظر

توجه: HTML ترجمه نمي شود!

رتبه: بد خوب

کد را در کادر زير وارد کنيد:

پر فروش ترین ها
بیشترین بازدید
آخرین محصولات
ویژه ها